نمیدونم

عنوانش: دردل های نگفته من با داداشم(با داداش فرق داره هنوز کلمه ای براش اختراع نشده)

نمیدونم

عنوانش: دردل های نگفته من با داداشم(با داداش فرق داره هنوز کلمه ای براش اختراع نشده)

۴

هزار تا سواراخ واسه وقتایی که دارم خفه میشم اما هیچکدوم امن نیست 

چرا آروم نمیشم خدا چیو گم کردم بگو

۳

 چشمام نمیبینه

 

دیگر توان قهر کردن با تو را هم از کف دادم ........
هر چند که جای پایت در خانه ام دیده نمی شود ،
وحیاط تهی از قدم پاکت ..........
وخاکستر غم بی تو همه جا پراکنده ،
وعنکبوت غم در دلم تار ،تنیده .......
ومحبتت هر زمان شعله ورتر گشته ......
کاش مهربان نبودی وتلخ چهره ودژم خوی ،
که می توانستم از تو فراری شوم .......
اما..........
مهربانیت زنجیر وکمندت ....وخوش روئیت ،پنجره باز دلت به سوی دلم ودر گل عشق تو ،فرو می روم هر روز،صبح ومساء ،
خدایم رحم کند.....ای حبیبم .......
یا حبیبی ......یا حبیبی .......
امان از هجران..........
وای از روزی ،که بی خبر پر بکشی
ودر سرزمین دیگری ،لانه کنی
که این گریزی نیست ،گلم ..........
ومن در هر حال ......خوشبختیت می خواهم وشادکامیت  

ونا گزیر بر هجرت صبر خواهم کرد...........ان چنان که یعقوب نبی بر یوسف پیامبر............