-
۳۵
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 11:16
هیچ...
-
۳۴
جمعه 2 تیرماه سال 1391 02:17
دارم بالا میارممممممم میخوامم همه ی آدمای دورمو بالا بیارم یه امشبو خودخواه باشم بگم همتون مزخرفین فقط من خوبم بابا الان که همه خوابین الانم نمیشه به ساز من باشه ؟؟ نیستینم دنیا مال شماس؟؟ به جهنم ببینم به کجا میرسید !
-
۳۳
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 21:26
حرف تــــــو که میشود من چقدر ناشیانه، ادعای بی تفاوتی میکنم!
-
۳۲
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 15:22
از آخرین پستم ۱ماه میگذره این نشون بی دردیم نیست این یعنی درد بی درمون اینجا انگار امامزادس التماس دعا دارم هه... لعنت به این حالی که دارم یه فحش پسرونه وصفشه
-
۳۱
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 18:02
حالم بده ه ه ه هر بلایی سرت میارن بعد میگن زندگیتو کن اینا واقعا میفهمن؟ دردام انقد زجر آور شدن که تو غمگین ترین فیلمام نمیشه دید توان گفتنشونم ندارم توان ندارم بگم همین ۳ ساعت پیش چی سرم اومد فک میکردم فقط تو فیلمای ایرونی این اتفاقاس هه هه زندگیمو نگاه کن اه چه قدر ناله اما یه التماس دارم امروز جلو چشمام قرآن پاره...
-
۳۰
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 11:02
کاش میدانستم... کاش میدانستم آخرین کسی که مرا فراموش خواهد کرد کیست؟
-
۲۹
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 10:59
دنیای غریبی ست ... به یکی که دست می دهی و میدانی که دیر یا زود از دستش می دی ...!
-
۲۸
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 10:56
برهنه ات میکنند تا بهتر شکسته شوی؛ نترس "گردوی کوچک" آنچه سیاه میشود روی تو نیسـت، دست آنهاست...!
-
۲۷
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 15:16
انقدر برام غیر قابل باور بود که تا لحظه ای که از کنارش گذشتم انقد غیر قابل باور که این همه نقشه که ریخته بودم اصلا دیگه یادم نبود اما اصلا انگار کسی بود که غریبه نبود انقدر محرم که یادم رفته بود اون دوست نداره دست بده اما خوب فک میکردم همونطور که اون واسه من با همه فرق داره منم... تمام راه برگشتو گریه کردم به خدا اگه...
-
۲۶
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 22:09
۱۹:۵۷ سه شنبه میخوام از خیابون رد شم سمت چپو نگاه کردم، حالا اون وسط وایسادم یه صدایی از گوشیم میاد، اس ام اسه میخوام بخونم مثل همیشه، سمت راستو نگاه کنم و این خیابونم تموم شه... اما... مثل همیشه نیست وسط اون همه ماشین خشکم میزنه، آخه ... خداوندا خواهری دارم که روزگار فرصت دیدارش را به من نداده است، اما تو خود میدانی...
-
۲۵
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 18:39
رابطه آدما کلا معادله شده استثنا هم نداره قرار میزارن که همو دوست داشته باشن از ین مسخره تر؟
-
۲۴
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 21:33
از آخرین پستی که گذاشتم نمیدونم چند روز گذشته فقط میدونم از هرشب آروم گریه کردم تا دو سه .. حتی وقتایی که باهات میخندیدم تو فکر میکردی دیگه خوبم اینارو اینجا میگم چون اینجارو یادت رفته اما نمیگم که فک کنی بد بودیا نه تو خوبی انقد خوبی که عهد کردم اگه هرشبم اشکه هرشبو نگم آخه چقدر غم؟ حقت این نیست. بعدشم تازه از اون ور...
-
۲۳
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 00:05
سلام ببینم خدا من تمام این مدت باهات فارسی حرف زدم ؟؟ hey god ... can u speak english???? آهان ترکی بگم؟ اه خوب من ترکی بیلمیرم ها al atmakh help کمک beistand לעזור ayuda 幫助 خوب خدا من که میدونم همشو بلدی خودتو نزن به اون راه تو خدایی همه جا هستی تو که هی نباید بری کوچه علی چپ کوچه علی چپ جای منه آخه خیلی وقتا یه...
-
۲۲
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 21:55
تا بوده همین بوده! داداشا عادت دارن ما خواهرام عادت داریم حتی من
-
۲۱
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 00:21
خدایا میخواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم، دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد!!!!
-
۲۰
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 10:54
من درد محبت را هرگز به تو نسپردم میدانی و میدانم
-
۱۹
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 20:36
نمیدانم چرا تا میگویم حالم خوب است!!! چشمانم خیس میشود ؟
-
۱۸
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 20:34
عادت می کنم... به داشتن چیزی و سپس نداشتنش به بودن کسی و سپس به نبودنش تنها عادت می کنم اما فراموش نه !
-
۱۷
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 14:36
مرسی خدا
-
۱۶
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:57
داری سعیتو میکنی بمیرم برات همیشه میدونی باید چیو از دلم در بیاری اما این بار نمیدونی من نمیخوام اذیت شی به خدا خدا کنه زود تر یادت بره غلط کردم خدا این بار نمیخوام بفهمه
-
۱۵
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:40
هم نام اولین نفری تازه فهمیدم نکنه دارم اینجا خودمو پنهان میکنم مثل تلنگر بودی
-
۱۴
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:33
از صبح دنبال یه چیز قشنگم باید پیداش کنم نمیخوام اینطوری ترکت کنم
-
۱۳
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:31
شهامت رها کردن به وقت رها کردن، و ماندن و ادامه دادن ٬ به وقت تاب آوردن ٬ ندارم . خدا چی در مورد من فکر کردی ؟!
-
۱۲
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:30
آدم گاهی بلد می شود حتی آرام و بی صدا تلفن را در حالی قطع کند که هنوز زمزمه ی دور او را می شنود ، فقط برای آن که نگوید خداحافظ ... فقط برای اینکه دل کندن از اینکه هست سخت تر نشود
-
۱۱
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:29
ساکت میشم هر روزم ساکت تر میشم حرفام جمع میشه تو چشمام وقتی که تنهام چشمام زیاد حرف میزنن به سقف نگاه میکنم از خودم میترسم.
-
۱۰
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 22:35
من اینجا یه دنیا تنهام امکان نداره یادت بیفته با توام ها با تو خود تو
-
۹
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 22:24
حرف موند تو دلم فقط حرف از تو تو دلم نمیموند این اولیشه آی ی ی ی ی با توام کری آره دارم داد میزنم دارم گریه میکنم داد میزنم . اگه نزاری بگم به خدا تا ابد اینجوری میمونم به خدا خفه میشم نیا بهم بگو بیا حرف بزن یه کاری کن خودم بیام توروخدا
-
۸
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 20:25
دلم یک کوچ می خواهد.... بی مقصد....! بی بازگشت.....!
-
۷
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 17:40
متن زیر برگرفته از چوبه ی دار برپا می کنند، بیرون سلولم. 25 دقیقه وقت دارم. 25 دقیقه ی دیگر، زنده نخواهم بود. 24 دقیقه وقت دارم. آخرین غذای من کمی نان و آب است ولی از گلویم پایین نمیرود. 23 دقیقه وقت دارم. هیچ کس نمی پرسد چه احساسی دارم. 22 دقیقه وقت دارم. به فرماندار نامه ای نوشتم، لعنت خدا به همه ی آن ها. آه...21...
-
۶
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 19:09
هر باری که فکر میکنی یه جا امنه یا یه جا هست که زبونت اونجا باز میشه بدجور میخوره تو ذوقت ... اصلا نیمیتونم حرفمو بگم. واقعا بعضی حرفا از دل آدم بیرون نمیان. حتی به داداش هم نشد بگم اما اگه اینجا بود فقط اون از چشام میخوند.