نمیدونم

عنوانش: دردل های نگفته من با داداشم(با داداش فرق داره هنوز کلمه ای براش اختراع نشده)

نمیدونم

عنوانش: دردل های نگفته من با داداشم(با داداش فرق داره هنوز کلمه ای براش اختراع نشده)

۲۴

از آخرین پستی که گذاشتم  

نمیدونم چند روز گذشته  

فقط میدونم از هرشب آروم گریه کردم تا دو سه .. 

حتی وقتایی که باهات میخندیدم  تو فکر میکردی دیگه خوبم

اینارو اینجا میگم چون اینجارو یادت رفته  

اما نمیگم که فک کنی بد بودیا  

نه تو خوبی انقد خوبی که عهد کردم اگه هرشبم اشکه هرشبو نگم 

آخه چقدر غم؟ حقت این نیست. 

بعدشم تازه از اون ور باید هی به خودم بگم لعنت به تو که دلشو شور میندازی. 

 

اینارو ولش کن.. 

بابت اشکای آروم عصبانی بودم  

دلم تنگ شده بود که صدای هق هق گریمو خودم بشنوم  

صورتم پر اشک بشه دماقم قرمزو پاهام نا نداشته باشه و زانو بزنم اشکام فرشو خیس کنه بعدشم یه جفت چشم گود رفته و یه سردرد حسابی بگیرم . 

 آخجون الان دارم میرم تو مرحله سردردش...

 

اینا نوشته های یه افسرده که که درمون نداره نیست 

بالاخره صدای منم اون بالا میرسه خوب میشم 

نه که الان نرسیده، رسیده  

حتما وقتش نیست. 

شکرت خدا .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد